۱۹ تير ۱۳۹۷ - ۱۹:۳۵
کد خبر: ۵۷۰۷۶۶
بخش دوم؛

یادداشت | موانع ذهنی تحقق سبک زندگی نبوی

گاهی یک تک مصراع ضررش برای یک ملت صدبار از وبا و طاعون بیشتر است. از آن تک مصراع‌های گمراه‌کننده در دنیا یکی همین است: «کار پاکان را قیاس از خود مگیر».
سبک زندگی پیامبر، سبک زندگی نبوی

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، شکل دیگری از باور آسیب‌زای «نمی‌شود» در تحقق سبک زندگی پیامبر(ص) در زندگی ما این است که برخی پیامبر اکرم (ص) را تافته‌ی جدابافته‌ای از دیگر افراد بشر می‌دانند و لذا الگوبرداری از او را امکان‌پذیر نمی‌دانند؛ هرچند برخی از متدینان وقتی پای بحث علمی و نظری به میان می‌آید قبول می‌کنند که پیامبر اکرم (ص) و سبک زندگی او تقلیدپذیر است؛ چون می‌دانند آیات قرآن پیامبر (ص) را «اسوه‌ی حسنه» معرفی کرده است و دیگر جرئت نمی‌کنند روی حرف قرآن حرفی بزنند؛ اما در عمق دل و در عمل به گونه‌ی دیگری باور دارند و عمل می‌کنند. به قول حافظ چون به خلوت می‌روند آن کار (باور) دیگر می‌کنند (باور دیگر می‌کنند؛ شبیه اینکه من می‌دانم خوابیدن پیش مرده بی‌خطر است؛ ولی باز یک میلیون تومان هم به من بدهند حاضر نیستم تا صبح پیشش بخوابم (البته اگر مبلغ پیشنهادی بیشتر از این باشد، قضیه فرق می‌کند!)

علت متفاوت دیدن بیش از حد پیامبر (ص) از خود

علت متفاوت دیدن پیامبر اکرم (ص) تا حدی که تأسی به او را ناشدنی دانستن چیست؟ پاسخ این پرسش در یک جمله این است: ندیدن جنبه‌ی «بشری» پیامبر اکرم (ص) در کنار جنبه‌ی «فرابشری» اوست. توضیح اینکه شکی نیست که پیامبر (ص) به‌عنوان فرستاده‌ی خدا، دارای ویژگی‌ها و توانایی‌ها و دسترسی‌هایی بوده است که مختص خود او بوده و ما را بدان‌ها راه نیست؛ برای نمونه نبوت، آوردن معجزه، آگاهی به امور غیبی و...؛ بااین‌حال او و با تمام اینها همواره او مانند ما بشر بوده است؛ مانند ما نیاز به آب و هوا و غذا و خواب و سایر نیازهای طبیعی داشته و برای برآورده کردن آنها اقدام می‌کرده و برخی نیز برخی از ضعف‌های طبیعی بشری را نیز داشته است؛ مثلاً مثل ما بیمار می‌شده، گاه کتک می‌خورده، در جنگ دندانش می‌شکسته و سرانجام مشکلاتی شبیه ما داشته است؛ مثلاً مشکلاتی در خانه با برخی همسرانش داشته (ر.ک به تفسیر آیه‌ی ۲۸ سوره‌ی احزاب) یا فرزندش فوت می‌کرد و او در غمش گریه می‌کرد و... برجسته شدن جنبه‌ی فرابشری پیامبر و نیز سایر انبیاء و اهل‌بیت (ع) به‌نحوی‌که بشر بودن آنها را فراموش شود، می‌تواند سبب شود تا الگوگیری از آنها نیز رها شود.

استاد شهید مطهری (ره) در کتاب سیری در سیره‌ی نبوی این باور نادرست و به تعبیری مانع ذهنی الگوپذیری از پیامبر اکرم (ص) را چنین روایت می‌کند (1):

ما ظلمی نظیر ظلمی که در مورد قرآن کرده‌ایم، در مورد سیره‌ی پیغمبر و ائمه‌ی اطهار کرده‌ایم. وقتی می‌گویند: پیغمبر چنین بود، می‌گوییم: او که پیغمبر بود؛ یا وقتی می‌گویند: علی چنین بود، می‌گوییم: او که علی بود، تو ما را به علی قیاس می‌کنی؟! ما را به پیغمبر قیاس می‌کنی؟! ما را به امام جعفر صادق قیاس می‌کنی؟! آنها که «ز آب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند»؟! و چون «ز آب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند» دیگر به ما مربوط نیست، «کار پاکان را قیاس از خود مگیر».

تفسیر اشتباه شعری از مولانا

گاهی یک تک مصراع ضررش برای یک ملت صدبار از وبا و طاعون بیشتر است. از آن تک مصراع‌های گمراه‌کننده در دنیا یکی همین است: «کار پاکان را قیاس از خود مگیر». البته این تک مصراع از نظر گوینده‌اش یک معنا دارد و در میان ما معنایی دیگر رایج است. ما می‌خواهیم بگوییم کار خود را قیاس از پاکان مگیر، این را با این تعبیر می‌گوییم: «کار پاکان را قیاس از خود مگیر».

این شعر از مولوی است و ضمن داستانی آمده است که آن داستان چیز دیگری می‌گوید و البته افسانه است. می‌گوید: بقالی طوطی‌ای داشت: «بود بقالی مر او را طوطی‌ای». این طوطی زبان داشت و با او حرف می‌زد. بقال گاهی از او استفاده‌ی یک شاگرد را می‌کرد. احیاناً اگر کسی می‌آمد آنجا، او سروصدا راه می‌انداخت یا حرف می‌زد و یا بعد چیزی می‌گفت و بقال با او مأنوس و خوش بود.

روزی این طوطی بیچاره مثلاً از روی یک جعبه پرید روی جعبه‌ی دیگر یا از روی یک شیشه به روی شیشه‌ی دیگر، یک شیشه‌ی روغن بادام ریخت. گذشته از این، روغن بادام روی اجناس دیگر ریخت و خیلی چیزها را از بین برد و خلاصه ضرر فاحشی به بقال وارد کرد. با اینکه بقال طوطی را دوست داشت، زد توی سر این طوطی:‌ای خاک به سرت که این کار را کردی. بقال آن‌چنان محکم زد که پرهای روی سر طوطی ریخت. از آن به بعد دیگر طوطی خاموش و ساکت شد و یک کلمه حرف نزد. بقال از کار خودش پشیمان شد: عجب کاری کردم! طوطی خوش‌خوان خودم را چنین کردم! هر کاری کرد (برایش نقل و نبات ریخت، او را نوازش کرد و...) دیگر طوطی برای او حرف نزد که نزد.

مدت‌ها گذشت. روزی یک آدم کچل آمد دم دکان بقالی که یک چیزی بخرد. طوطی نگاه کرد به او، دید سر او هم کچل است. تا دید سرش کچل است، به زبان آمد. گفت:

از چه ‌ای کل با کلان آمیختی                     تو مگر از شیشه روغن ریختی (کَل= طاس)

گفت: آیا تو هم روغن بادام‌ها را ریخته‌ای که سرت کچل شده؟ یعنی زبانش باز شد.

مولوی در اینجا مطلبی را می‌گوید، بعد به اشخاصی حمله می‌کند که خودشان را مقیاس بزرگان قرار می‌دهند. در اینجا، طوطی خودش را مقیاس قرار داد؛ آن کچل را به خودش قیاس گرفت، یعنی کچل را مانند خودش پنداشت. می‌گوید این کار را نکن، بزرگان را مانند خودت ندان. این حرف درستی است؛ مثلاً فردی نمی‌تواند یک نماز با حضور قلب بخواند، می‌گوید:‌ای بابا! دیگران هم همین‌جور هستند، مگر می‌شود نمازِ با حضور قلب خواند؟! یعنی خودش را مقیاس دیگران قرار می‌دهد. این غلط است. ما نباید دیگران را به خودمان قیاس کنیم. «کار پاکان را قیاس از خود مگیر» یعنی خودت را مقیاس پاکان قرار نده. این حرف درستی است. ولی این شعر را ما اغلب می‌خوانیم و می‌گوییم: دیگران را مقیاس خودت قرار نده؛ یعنی تو چه فکر می‌کنی که من مانند پیغمبر بشوم، مانند و پیرو علی باشم؟!

این است که می‌گویم این شعر در میان ما گمراه‌کننده شده. همان‌طور که قرآن را برداشتیم به طاقچه بالا گذاشتیم و به طاق آسمان کوبیدیم، سیره‌ی انبیاء و اولیاء و مخصوصاً سیره‌ی پیغمبر اکرم و ائمه‌ی معصومین را هم برداشتیم به طاق آسمان کوبیدیم، گفتیم: او که پیغمبر است، حضرت زهرا هم که دیگر حضرت زهراست، امیرالمؤمنین هم که حضرت امیرالمؤمنین است، امام حسین هم که امام حسین است. نتیجه‌اش این است که اگر یک عمر برای ما تاریخ پیغمبر بگویند، برای ما درس نیست و مثل این است که مثلاً بگویند فرشتگان در عالم بالا چنین کردند. خوب، فرشتگان کردند، به ما چه مربوط؟ یک عمر اگر بیایند درباره‌ی علی حرف بزنند، اصلاً ککمان نمی‌گزد.

می‌گوییم علی که نمی‌شود مقیاس ما قرار بگیرد. یک عمر برای ما از امام حسین حرف بزنند، ککمان نمی‌گزد که در راه امام حسین هم باید یک قدم برداشت، چون «کار پاکان را قیاس از خود مگیر». درصورتی‌که اگر این‌طور می‌بود، خدا به‌جای پیغمبر فرشته می‌فرستاد. پیغمبر یعنی انسان کامل، علی یعنی انسان کامل، حسین یعنی انسان کامل، زهرا یعنی انسان کامل؛ یعنی مشخصات بشریت را دارند با کمال عالی فراتر از فرشتگان، یعنی مانند یک بشر گرسنه می‌شوند غذا می‌خورند، تشنه می‌شوند آب می‌خورند، احتیاج به خواب پیدا می‌کنند، بچه‌های خودشان را دوست دارند، غریزه‌ی جنسی دارند، عاطفه دارند و لهذا می‌توانند مقتدا باشند. اگر این‌گونه نبودند، امام و پیشوا نبودند. اگر- العیاذ بالله - امام حسین عواطف یک بشر را نمی‌داشت؛ یعنی اگر امام حسین از رنجی که بر فرزندش وارد می‌شود رنج نمی‌برد و اگر بچه‌هایش را هم جلوی چشمش قطعه قطعه می‌کردند هیچ دلش نمی‌سوخت و مثل این بود که کنده‌ی درختی را تکه تکه کنند، اینکه کمال به حساب نمی‌آید. من هم اگر این‌طور باشم، این کار را می‌کنم.

اتفاقاً عواطف و جنبه‌های بشری اهل‌بیت (ع) از ما قوی‌تر است و درعین‌حال در جنبه‌های کمال انسانی از فرشته و از جبرئیل امین بالاترند؛ و لذا امام حسین می‌تواند پیشوا باشد، چون تمام مشخصات بشری را دارد. او هم وقتی‌که جوان رشیدش می‌آید از او اجازه می‌خواهد، دلش آتش می‌گیرد و صد درجه از من و تو عاطفه‌ی فرزنددوستی‌اش بیشتر است- و عاطفه از کمالات بشریت است- ولی در مقابل رضای حق پا روی همه‌ی اینها می‌گذارد. (۱)

ریشه‌ی باور، فرابشر محض دانستن پیامبر اکرم (ص)

حال پرسش مهمی دیگری در اینجا وجود دارد که ریشه‌ی پیدایش این باور چیست؟ عوامل متعددی در این کار دخالت دارند؛ از جمله شیوه‌ی تبلیغ و معرفی اهل‌بیت (ع) در برخی منبرها و رسانه‌ها؛ به‌گونه‌ای که مخاطب آن مبلغ یا رسانه تنها از ابعاد و جنبه‌های فرابشری اهل‌بیت (ع) می‌شنود؛ به‌طوری‌که به‌تدریج جنبه‌ی بشری آنها از ذهن او محو می‌شود. البته گفتن و تبیین جنبه‌های ملکوتی و فوق‌العاده متعالی اهل‌بیت (ع) نیز ضرورت دارد؛ اما در این زمینه نیز نباید راه افراط در پیش گرفت؛ زیرا در این صورت درست است که سویه‌ی محبتی و فروتنی و سرسپردگی مخاطب نسبت به اهل‌بیت (ع) افزایش پیدا می‌کند و این نکته‌ی مثبتی است؛ اما این آسیب را هم در پی دارد که چه‌بسا دیگر او را الگوی خود نداند و به لحاظ رفتاری از او تأثیرپذیری نداشته باشد. 

اهمیت نگاه متعادل داشتن به پیامبر اکرم (ص)

رعایت تعادل بین توجه به ابعاد بشری و فرابشری اهل‌بیت (ع) شبیه رعایت تعادل در دو حالت روانی خوف و رجا است که باید در کنار هم باشند تا نتیجه‌ی مطلوب از آنها به دست آید. اگر واعظی یا نویسنده‌ای مخاطبان خود را فقط بترساند چه‌بسا که آنها از رحمت خدا ناامید شوند و بگویند آب که از سر ما گذشته دیگر چه یک وجب چه صد وجب. ما که توی جهنم قرار است برویم پس حداقل در دنیا خوش بگذرانیم و بعدازآن به هیچ کار خلافی نه نگویند و برعکس اگر واعظ یا نویسنده‌ای مخاطبان خود را تنها به رحمت خدا امیدوار کند و جانب خوف را یکسره رها کند، چه‌بسا مخاطبانش چنان سرخوش و مست گردند که دیگر از خدا و امر و نهی‌هایش حساب نبرند و فکر کنند هر گناهی هم بکنند باز خدا آنها را می‌بخشد و جایشان در بهشت است؛ به همین سبب است که می‌بینیم در روایات به ما سفارش شده تعادل بین خوف و رجا را رعایت کنیم. برای نمونه امام باقر (ع) فرموده است: «هیچ بنده مؤمنی نیست، مگر آنکه در دلش دو نور است: نور ترس و نور امید، اگر این وزن شود، از آن افزون نباشد و اگر آن وزن شود از این افزون نباشد. (2)

چند روایت جالب ناظر به جنبه‌ی بشری اهل‌بیت (ع)

۱. در کتاب ارشاد القلوب دیلمی از کتب معتبر حدیثی مورد اعتماد علمای شیعه، دو روایت شنیدنی در فضایل حضرت علی (ع) آمده و شگفت آن است که راوی آنها منصور عباسی است که این روایت را از پدرش و او از پدرش و او از جدش (عباس بن عبدالمطلب) نقل کرده است که گفت: نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد بودیم که فضه خادمه‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها وارد شد و درحالی‌که گریه می‌کرد، گفت: حسن علیه‌السلام و حسین علیه‌السلام از خانه بیرون رفته‌اند و نمی‌دانیم کجا هستند؟

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فوری برخاست و وارد خانه‌ی فاطمه سلام الله علیها شد و او را گریان و غمگین یافت. به او فرمود: گریه نکن ناراحت مباش، سوگند به کسی که جانم در دست اوست، خداوند، از تو به آنان مهربان‌تر و رحیم‌تر است؟ و سپس دستش را به آسمان برد و گفت: خدایا آن دو، فرزندان و نور چشمان و میوه‌ی دل من‌اند و تو به آنها مهربان‌تر و به‌جایشان آگاه‌تری؟‌ای لطیف، لطفی کن و آن دو را حفظ و در هر کجا از زمین هستند، نگاه‌دار؟ هنوز کلام حضرت صلی الله علیه و آله و سلم تمام نشده بود که جبرئیل نازل شد و گفت:‌ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم محزون و نگران مباش، چراکه دو فرزند شما نزد خدا آبرو دارند و اینک در سایبان (و محوطه‌ی) بنی نجار خوابیده‌اند و خداوند فرشته‌ای را برای حفظشان گماشته. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم با همراهان به آن مکان رفتند و دیدند که آنها دست به گردن یکدیگر انداخته و به خواب رفته‌اند (چقدر تصویر ناز و دیدنی‌ای است). فرشته‌ی موکل بال‌های خود را به زیر و بالای آنان گشوده تا از گرمای خورشید، آنها را نگاه دارد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم یکی پس از دیگری آن دو را بوسید و دست می‌کشید تا (نترسند) و بیدار شوند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حسن علیه‌السلام را و جبرئیل (که به‌صورت «دحیه‌ی کلبی» (۳) تمثل یافته بود) حسین علیه‌السلام را بغل کرد و بردند در راه ابی بکر گفت: یا رسول الله اجازه بده کمک کنم؟ فرمود: نه بگذار هم دو حامل از نیکان باشند و هم دو محمول و پدرشان از آن دو بهتر است؟ سپس به مسجد رسیدند و بلال به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اذان گفت و مردم اجتماع کردند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایستاد و خطبه‌ی رسایی با سپاس خدا ایراد کرد.

آنگاه فرمود:‌ای مردم، آیا بهترین مردم را از نظر «جد» و «جده» به شما نشان دهم؟ عرض کردند: بلی، فرمود: حسن و حسین‌اند که جدشان رسول الله و جده‌شان خدیجه سرور زنان بهشتی و نخستین ایمان آورنده و تصدیق‌کننده‌ی آنچه برای من آمده و بعد بهترین پدر و مادرها، پدر و مادر حسن و حسین علیهم‌السلام هستند؛ زیرا پدرشان پیشوای پرهیزکاران و کسی است که اطاعتش بر مردم واجب گشته و مادرشان فاطمه پاره‌ی تن رسول الله است، خداوند آن دو را در آسمان و زمین بزرگ و شریف گردانیده و به رضای آنان راضی و به خشمشان خشمگین است.

ای مردم بهترین «خال» و «خاله» از آن این دو نفر است، خال قاسم بن محمد صلی الله علیه و آله و سلم و خاله زینب دختر رسول الله و عمویشان جعفر طیار که با فرشتگان پرواز می‌کند و عمه‌شان «ام هانی» که ایمانش مقبول است. سپس فرمود: خدایا تو می‌دانی که حسن و حسین علیهم‌السلام و پدر و مادرشان و دوستدارشان در بهشت و دشمنانشان در دوزخ است. (4)

همان‌طور که می‌بینیم در این روایت نمایی از جنبه‌ی بشری اهل‌بیت ع را می‌بینیم؛ اینکه حسن و حسین (ع) مانند همه‌ی کودکان می‌توانند یک روز از منزل بیرون بروند و دیر کنند؛ چون (شاید به خاطر بازی و جست‌وخیز خسته شده و) در گوشه‌ای خوابشان برده است و مادر بزرگوارشان نیز مانند همه‌ی مادرها نگران شود و حتی گریه کند که آنها گم شده‌اند. نکته‌ی مهم دیگری که در این روایت داریم این است که هم جنبه‌ی بشری اهل‌بیت (ع) در آن بیان شده و هم جنبه‌ی فرابشری آنها؛ اینکه جبرئیل نازل شود و مکان آنها را به پیامبر (ص) خبر دهد، اینکه فرشتگان الهی مراقب آنها باشند، اینکه جبرئیل به‌صورت انسانی دربیاید و حسین (ع) را در آغوش بگیرد و حمل کند و...

۲. پیامبر (ص) فرمود: بر فاطمه سلام الله علیها وارد شدم دیدم حسن علیه‌السلام روی شانه‌ی اوست و دخترم اشک می‌ریزد. گفتم: خدا تو را گریان نکند؟ گفت: پدر جان من از زن‌های قریش شنیده‌ام، در مجالس می‌گویند: پدرش [یعنی پیامبر اکرم (ص)]؟ او را به مردی فقیر و بی‌چیز شوهر داده. پیامبر (ص) فرمود: چشمت روشن باد، به خدا قسم، خدا تو را در بالای آسمان‌های پنج‌گانه جبرئیل و میکائیل را شاهد گرفت و تو را به عقد او درآورد؟ او عالم‌ترین مردم و بردبارترین آنها است و پیش از همگان اسلام آورده و صاحب دو سرور اهل بهشت است که خدا آنان را به زبان موسی در تورات، «شبر» و «شبیر» نام گذاشت،‌ای فاطمه علیهاالسلام علی علیه‌السلام و پیروانش در قیامت رستگارند. (۵)

می‌بینیم که حضرت فاطمه (س) نیز همانند هر دختر جوان دیگری از اینکه پشت سرش می‌گویند که شوهرش نسبت به بقیه‌ی مردها فقیر است، دلش می‌شکند و غصه می‌خورد و نیاز به تسلای خاطر دارد.

۳. شخصی از حضرت سجاد علیه‌السلام سؤال کرد: حالتان چطور است (کیف اصبحت)؟ فرمود: هشت‌تا طلبکار از من طلبشان را می‌خواهند. عرض کرد:‌ای پسر رسول اللَه! کیست‌اند آن هشت طلبکار؟ امام فرمود: خدای متعال، عمل به واجبات را می‌خواهد، نبی اسلام، عمل به سنت‌هایش را، اهل‌وعیال، غذا را؛ نفس اماره، شهوت را، شیطان، نافرمانی از حق را، رقیب و عتید، عمل صالح را، ملک‌الموت، روح را و زمین، بدنم را.

در این روایت درمی‌یابیم که امام سجاد (ع) هم دغدغه‌هایی دارد که ما داریم: وظایفش نسبت به خدا و پیامبر (ص)، دغدغه‌ی معیشتی و مطالبات زن و بچه، گرفتاری‌های نفس اماره، نگرانی از شیطان، دغدغه‌ی مرگ و ماجراهای بعدازآن. (۶)

۴. از عمران بن حصین نقل شده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود: آیا با ما نمی‌آیی تا از فاطمه (سلام الله علیها) که مریض است عیادت بکنیم؟ عمران می‌گوید: عرض کردم: بلی یا رسول الله، فرمود: پس با ما بیا. با پیامبر (ص)‌ رفتم تا اینکه به درب خانه‌ی فاطمه رسیدیم، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سلام کرد و اجازه‌ی داخل شدن خواست و فرمود: من کسی که با من هست داخل شوم؟ او عرض کرد:‌ای پدر بلی کسانی که با شما هستند. با هم داخل شوید، قسم به خدا چیزی ندارم مگر یک عبای کوچک، پس پیامبر فرمود: خودت را با آن بپوشان، پیامبر فاطمه را تعلیم کرد که چگونه خود را بپوشاند و فاطمه (س) عرض کرد: قسم به خدا بر سر من مقنعه نیست، پیامبر (ص) فرمود: ملافه و یا عبایی که همراه است بگیر و آن را مقنعه کن و بعد فاطمه (س) اجازه داد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمران داخل شدند، فرمود: حالت چگونه است دخترم؟ فاطمه (س) عرض کرد: همانا من بیمار هستم و چیزی که حالم رو بدتر می‌کند این است که غذایی در خانه ندارم که بخورم.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آیا راضی نیستی از اینکه تو پیشوا مقتدای زن‌های دو جهان باشی؟ فاطمه (س) عرض کرد:‌ای پدر پس مریم دختر عمران چگونه است؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: او پیشوای زن‌های زمان خود است و تو سرور زن‌های جهانیان (در همه‌ی تاریخ) هستی، قسم به خدا همسر تو سرور است هم در دنیا و هم در آخرت». (۷)

در این روایت می‌بینیم که تمام مقامات معنوی و درجات بالای قرب به خدا در حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) منافاتی ندارد با اینکه او نیز مانند هر انسان دیگر مریض بشود و برایش دشوار باشد غذایی در خانه نداشته باشد که بخورد و قوت بگیرد.

روایات بسیار دیگری نیز هست که توجه به آنها به ما کمک می‌کند که تصویری جامع و نه تک‌بعدی از شخصیت اهل‌بیت (ع) داشته باشیم؛ تصویری که هم جنبه‌ی والا و فوق تصور آنها در مقامات قرب به خدا را داراست و هم جنبه‌ی بشری آنها را که باعث می‌شود ما باور کنیم می‌توانیم در حد توان خود به آنها نزدیک و به آنها شبیه بشویم، گیریم که نتوانیم صد در صد به آنها برسیم. این وظیفه‌ی عالمان و مبلغان دینی است که چنین تصویری را به ارادتمندان به این خاندان پاک و والا نشان دهند تا جامعه‌ی ما از امکانات و مزیت‌های الگوگیری از آنها برخوردار شود./۸۴۱/ی۷۰۲/س

حجت الاسلام محمدرضا آتشین صدف

پی نوشت

(۱) شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 16، ص: 38 تا ۴۱. (با اندکی تلخیص و ویرایش)

(۲) کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 71، ح 13.

(۳) یکی از یاران پیامبر (ص) که صورت بسیار زیبایی داشته است.

(۴) دیلمی، حسن بن ابی الحسن، ارشاد القلوب، ترجمه‌ی سلگی نهاوندی، علی، (با تصحیح و پاورقی علامه شعرانی «ره») جلد 2، (صفحه 369-371) (با اندکی ویرایش)

(۵) همان، ص ۴۳۱. (با اندکی ویرایش)

(۶) شیخ طوسی، الأمالی (طبع دار الثقافه‌ی) ج 1، ص 641.

(۷) شوشتری، قاضی نور الله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 25، ص 43.

 

 

ارسال نظرات